...

باید توی بازی باشی وگرنه اگر اول از همه هم از خط رد بشی بازم برنده کس دیگه ایه


به رنگ زرشک

مخ کارگردان های ایرانی داره یواش یواش یخ میزنه و از حرکت می ایسته!

نمیدونم به حال سینمایی که بهترین فیلمش به رنگ ارغوان شده باید افسوس خورد یا خندید،شانس آوردیم فرخ نژاد سیمرغ نگرفت

نمیخوام حاتمی کیا و خیلی دیگه از کارگردان های ایرانی رو با مثلا اسکورسیزی و جی جی آبراهام و کامرون مقایسه کنم ولی واقعا خیـــــــلی فاصله افتاده بین سینمای ما و جهان(فقط از جنبه ی تفکر و ایده و خلاقیت،امکانات و بودجه و تکنولوژی بماند)

شاید اگر همون پنج سال پیش بدون های و هو اکران میشد جذابیت بیشتری میداشت تا اینکه پنج سال الکی مثل بادکنک بادش بکنن بعد بری سینما ببینی هیچی نیست

ولی هنوزم میشه به این سینما امیدوار بود...


پ.ن:
اینها صرفا نظرات شخصی من بود و لا غیر


اندوه رنگ



می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو
راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت
می روی خاموش و می پیچد به گوش خسته ام
آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت
چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست
کز نگاهت می تراود نازدار و شرمگین ؟
آه می لرزد دلم از ناله ای اندوه بار
کیست این بیمار در چشمت که می گرید حزین ؟
چون خزان آرا گل مهتاب رویا رنگ و مست
می شکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب
وز میان سایه های وحشی اندوه رنگ
خنده می ریزید به چشمت آرزویی دل فریب
چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
می تراود از نگاهت گریه پنهان دوش
آری ای چشم گریز آهنگ سامان سوخته
بر چه گریان گشته بودی دوش ؟ از من وامپوش
بر چه گریان گشته بودی ؟ آه ای چشم سیاه
از تپیدن باز می ماند دل خوش باورم
در گمان اینکه شاید شاید آن اشک نهان
بود در خلوت سرای سینه ات یادآورم
ه.الف.سایه


سکوتی و دیگر هیچ...

روزنگار1388/11/21

معمولا اعتقادی به برخورد مستقیم (اونم از نوع خشن) برای حل مشکلات در روابط خودم با دیگران ندارم و سعی ام بر اینه که تا اونجایی که میتونم قضیه رو با گفتمان و روشهای دیپلماتیک! به سر انجام برسونم در اکثر موارد هم جواب میده ولی به ندرت هم پیش میاد که بر خلاف میل باطنیم مجبورم حرفایی رو بزنم که نباید،مثل امروز که ناچار شدم یه سری حرفایی رو به مدیر سابقم بزنم که هم دوست داشتم خیلی وقت پیش بهش میگفتم هم دوست نداشتم از زبون من بشنوه ولی چه کنم که هرچی صبوری کردم نشد که نشد.بعد از اینکه تلفن رو قطع کردم ناراحت شدم که چرا این حرفارو بهش زدم ولی بعد که خبر رسید بعد از تلفن من به بهانه ی سر درد ول کرده رفته خوشحال و امیدوارم شدم که بالاخره یه چیزی باعث شد به غیرت حرفه ایه آقا بر بخوره و شاید یادش بیاد که تو چه جایگاهیه.

پ.ن:

نقل میکنند از مرحوم پدر بزرگم آقا سید علی که ظاهرا از هندوانه خوشش نمیومده و هر وقت عیال یا کسی هندوانه میخریده و خانواده مشغول خوردن بودن با یه لحن جدی میگفته: آخه انسان هم هندوانه میخوره؟!



فیلم میبینیم

همه ی انسانها دوست دارند بخشنده باشند ولی دست آخر همه نمیتوانند ببخشند.
بخشیدن آسان نیست
ترسناک ترین فیلمی که تا بحال دیدم
واقعا دلم بحال شخصیت مرد فیلم سوخت
هیچ وقت خودت رو عاقل تر از یه دیوونه که کنارت نشسته ندون
ایمان کامل وجود داره ولی یقین کامل مزخرفی بیش نیست

هیچ وقت نمیشه کسی رو به زور نجات داد،چه بسا اون شخص نه تنها مستحق شرایطیه که توش هست بلکه از اون وضعیت لذت هم میبره...

پ.ن:

این روزا اونقدر فیلمای مختلف دیدم که میتونم ادعا کنم وارد گروه فیلم بین های حرفه ای شدم!!!

جمله هایی که زیر عکس فیلما نوشتم پیام فیلم نیست فقط خواستم یه جمله درباره چندتا از فیلمای خوبی که دیدم بنویسم

فیلمای خیلی خوب دیگه هم دیدم مثل "مرد بارانی"داستین هافمن و تام کروز،قدیمیه ولی من به تازگی دیدم که واقعا مسحور بازی هافمن شدم.
"ماشینیست" با بازی "کریستین بال" که برای این فیلم سی کیلو وزنش رو کم کرده(بعد از دیدن این فیلم یکی از طرفدارای پرو پا قرصش شدم)
"بوی خوش زن" با بازی سلطان "آلپاچینو"
درباره فیلم "میلک" هم میخواستم یه چیزی بنویسم ولی نتونستم فقط میتونم بگم خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.هم تحت تاثیر بازی "شون پن" هم داستان فیلم که بر اساس داستان واقعی بود(هرچند که درباره یک موضوع نا متعارف) کلا خیلی حال کردم با این فیلم




همیشه پای یک زن در میان است



آقا وقتی میبینی رفیقت که تازه داشت به زندگیش یه سر و سامونی میداد همچین یهویی دچار یه بازی عشق و عاشقی اونم از نوع یک طرفه شده و داره لگد میزنه به بخت خودش،تو هم هرچی بهش میگی که بابام جان هر کاری راهی داره اگه طرف رو میخوای از راهش وارد شو اگه شد که شد نشدم که نشد به جهنم! اینهمه کارای حاشیه ای انجام نده،باز میری فردا میای میبینی آقا اونقدر آهنگ ابی:" توی راه عاشقی فرصت تردیدی نیست،میدونی تو قلب من نقطه ی تزویری نیست..." گوش داده و عربده کشیده که صداش در نمیاد باید چیکار کنی؟

الف) بهش میگی: خـــــــــــــــــــــــــــاک بر سرت! اونم میگه: با منــــی؟
ب) باز میشینی باهاش فک میزنی که دختره ارزش این کارارو نداره و بیخیال بشه در حالی که اون مشغول اس ام اس دادن به دخترس!
ج) خودتم میشینی کنارش و به آهنگ ابی (همون آهنگ فوق الذکر) با صدای بلند گوش میدید و عربده میکشید

هرگز فراموش نخواهم کرد،هرگز


خدایا کفر نمی گویم
پریشانم خدایا کفر نمی گویم
پریشانم
چه می خواهی تو ازجانم
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداواندا
اگر روزی زعرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت رابرای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی
خداوندا
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایه ی دیوار بگشایی
لبت برکاسه ی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرف تر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکه ای این سو آن سو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی
خداوندا
اگر روزی بشر گردی
زحال بندگانت با خبر گردی
پشیمان می شوی از قصه خلقت ، از این بودن از این بدعت
خداوندا تو مسئولی
خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است



پ.ن:

دکتر دیگه تکرار نمیشه قول میدم