هر آنچه میبینم و میشنوم تکه پاره ایست که مدتها پیش در عمق وجودم به گل نشسته و جزئی از من شده،مانند رسوبی سخت بر جدار روحم که نه میخواهم جدایش کنم و نه توان نمایاندنش را دارم،درست همانند وزنه های سنگینی که به پر و بال پرنده ای بسته شده که سنگینی اش امانش را بریده ولی فکر کردن به لحظه ی پرواز بعد از رهایی از آنها هر روز آتش اشتیاق را در او شعله ور تر میکند.
پ.ن:
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر