روزنگار 15/6/1389


این چای لعنتی

که از این
تلخ ترنمیشود

لااقل

تکه ای از دلم را

بردار و در آن حل کن

شاید

کمی

شیرین شود


۳ نظر:

رها گفت...

دلم گرفته به اندازه همه عالم
شروع مي شوم از پشت شيشه ها نم نم
هنوز گونه تو خيس نيست ـ مي فهمم
هنوز نيست ، ولي خيس مي شود كم كم
هميشه منتظرت هستم و تو آمده اي
تو از چه سمت مي آيي كه من نمي فهمم
چقدر ساده گرفتيم ديدن هم را
چه بي مقدمه رفتيم تا ته اين غم
كمي دوام بياور كه از همه سيرم
كمي دوام بياور به خاطر من هم
چه حال و روز خرابي ـ كسي نمي فهمد
دلم گرفته به اندازه همه عالم .....

رها گفت...

هر چی فکر کردم چه نظری بدم چیزی به ذهنم نرسید
مثل همیشه زیبا بود
موفق باشی

ناشناس گفت...

خوش به حالت كه لااقل دلت شيرينه. دل منو اگه كسي برداره تلخ تر از اون چاييه