نیمچه متنهایی از حاشیه زندگی!


برداشت آزاد (و البته بی ارتباط با) انیمیشن "کوفته قلقلی":
وقتی ماهی ای نیست قلاب انداختن بی فایده است! نهایتش لنگه کفشی،قوطی کنسروی،یا فوق فوقش یه بچه قورباغه نصیبت بشه!
آره،میخوای حقیقتو بدونی؟پس یه بار دیگه جمله بالا رو بخون و دوباره بیا اینجا تا ادامه اش رو برات بگم...
تا کی میخوای بشینی و هی زور بزنی و به خودت فشار بیاری تا شاید یه ماهی به نوک قلابت گیر بکنه؟عزیزم این حوضی که سرش نشستی ماهی نداره،هرچقدرم که قلابتو عوض کنی،طعمه های جورواجور بزنی،حتی اگه تور ماهیگیری هم بندازی بازم ماهی نخواهی گرفت...
چرا؟
چون ماهیگیری بلد نیستی؟
نه
چون طعمه هات خوشمزه نیست؟
نه
چون قلابت کجه؟
نه
فقط و فقط به این دلیل که اینجا ماهی نیست!
بگرد،اونقدر بگرد تا حوض ماهی خودتو پیدا کنی،حوضی که هنوز قلابت به آب نرسیده شاه ماهی شکار کنی.
هرچند جرات میخواد دل کندن از حوض (هرچند بی ماهی) که مدتهاست توش قلاب انداختی و گشتن دنبال حوض پر ماهی ، ولی خوبیش اینه که تو این گشت و گذار ممکنه دریا رو پیدا کنی...


"وو وو زلا"ی من!:
یادش بخیر خیلی وقت پیشها که ما! خیلی تب فوتبال داشتیم و استقلالی چند صد آتیشه بودیم تصمیم گرفتیم استادیوم رو هم تجربه کنیم این بود که رفتیم سفارش دادیم یه پرچم بزرگ برایمان نوشتند و لباسهای آبی و یک شیپورخفن (که حالا بعد از اینهمه سال فهمیدم اسمش "وو وو زلا" میباشد و مخصوص آفریقایی هاست) هم خریدبم و راهی استادیوم و مسابقه استقلال و پرسپولیس شدیم فقط نمیدونم چطور شد که مسیر ورودی را اشتباه رفتیم و وارد جایگاه پرسپولیسی ها شدیم....!!
خدا خیرشان دهد این طرفداران پرسپولیس را کاری به کارمان نداشتند فقط از ما دعوت کردند با کلی خواهش و التماس که تا آخر بازی برایشان وو وو زلا بزنیم هرچه ما گفتیم باید بریم اون دست استادیوم گفتند به جان شما اگر بگذاریم و کلی تعارف و این حرفها و پذیرایی و مشتقات و ما هم دیدیم بده بخواهیم بریم به همین خاطر ماندیم و زدیم...آقا زدیم چه زدنی،آخر بازی با لبهای تاول زده و دستی داغ کرده برای همیشه استادیوم را ترک کردیم...




پ.ن:
میخواستم نتیجه گیری اخلاقیشون رو هم بنویسم ولی زبونم رو با یخی که داشتم خرت و خرت میجویدم بریدم و الان داره خون میاد دیگه حوصله نتیجه گیری ندارم اون با خودتون...

هیچ نظری موجود نیست: