یاد



امروز داشتم خاطرات این چهار سال گذشته رو با خودم مرور میکردم ، خاطرات تلخ و شیرین دانشگاه که واقعا زود گذشت.خاطره اساتید،همکلاسی ها،نمره گرفتن ها،دیوونه بازی ها،جیم زدن و پیچوندن ها،ازدواج همکلاسی ها با هم و هزارتا خاطره ی دیگه که میخوام تا یادم نرفته خیلی هاشون مکتوبش کنم که هر وقت خواستم بتونم مرورشون کنم.
اول میخوام از اساتیدم بنویسم کسایی که واقعا زحمت کش و تاثیر گذار بودن ، البته بعضی هاشون هم اصلا اینطور نبودن ولی میخوام از همشون بنویسم که یادم باشه یه روزی زیر دست چه کسایی درس خوندم.

اول از همه استاد خدایاری که الفبای حسابداری رو بهمون یاد داد،الآن طبق محاسباتی که برامون میکرد ما باید پنجاه درصد حسابدار شده باشیم به نظر ایشون هیچ کس صددرصد حسابدار نخواهد شد!یادش بخیر روزی که استاد ماشینش رو نیاورده بود منم خواستم ابراز ارادت کنم و استاد رو با ماشینم برسونم ولی از شانسم داشتیم تو جاده تصادف میکردیم البته خدا رحم کرد.

نفر بعدی استاد اویسی عزیز که همیشه به نیکی ازش یاد میکنم،اقتصاد خرد و کلان و مدیریت تولید رو بهمون یاد داد که هیچ وقت زحماتش از یادم نمیره هرچند اون موقعی که باید قدرش رو ندونستیم ، انسانی متواضع و با معلومات.بهش یه قولی دادم که هرگز از یادم نمیره و تمام تلاشم رو میکنم که بهش عمل کنم.یادش بخیر آخر ترم که نمرات اعلا شد با استاد دسته جمعی رفتیم بستنی خوردیم و کلی با استاد بگو بخند کردیم.

استاد شمشیری بچه ی جنوب که باهاش مدیریت مالی داشتم.فوق العاده خاکی و مهربون همیشه لبخند میزد.یادش بخیر آخر ترمی برگشت به من و دوستم گفت اینهمه من اومدم و رفتم تو شهرتون ولی شما به من انار ندادین ولی نمیدونست که ما از قبل به فکرش بودیم و وقتی دید دوتا جعبه انار بزرگ براش آوردیم کلی خوشحال شد.

استاد نائینی ملقب به دیکتاتور مهربون،آمار درس میداد،سر کلاسش فقط میتونستی نفس بکشی ولی استاد خوش قلبی بود کلی باعث شد من خنگ آمارم قوی بشه.یادش به خیر روزی که اتفاقی توی یه عروسی دیدمش کلی تحویل گرفت داشتم ذوق مرگ میشدم.

استاد عامری که باهاش حسابرسی یک پاس کردیم،اونقدر محجوب بود که روز اول بچه ها داشتن درستی قورتش میدادن ولی بعد با هم رفیق شدیم،یادش بخیر یه روزی گفت بیا با هم یه عکس یادگاری بگیریم بعد موبایلش رو داد به یکی از بچه ها با هم عکس گرفتیم گفت میخوام عکست رو داشته باشم کلی بچه ها داشتن از حسودی میترکیدن.

خانم دکتر خاقانی فرد استاد روانشناسی عمومی،هرچند روانشناسی از درسای تخصصی نبود ولی اونقدر سر کلاس خانم دکتر خاطره دارم و اونقدر این خانم استاد خوبی بود که هیچ وقت از یادم نمیره.چقدر با آرامش حرف میزد،یادش بخیر وقتی که برای ارائه مقاله رفتم پای تخته و عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد خودش رو خوندم "بررسي رابطه همسرآزاري با تمايل به افكار خودكشي و آسيب رساندن به همسر در زنان مورد خشونت قرار گرفته در شهر تهران" اونقدر جا خورد که تا بنا گوشش سرخ شد بعد که فهمید درباره پایان نامه اش تحقیق کردم کلی خوشش اومد و از اون به بعد کلی با هم دوست شدیم (در واقع میشه گفت بهترین استاد خانومی که داشتم بود).

خانم طبیبی راد که واقعا ترمی که دوتا درس حسابداری صنعتی سه و حسابداری مالیاتی باهاش داشتم کابوسی بود برام بسکه تند درس میداد و ما عقب بودیم از کلاس،کابوس های شب امتحانش یادم نمیره هیچ وقت ولی آخرش موقع تصحیح کلی حال داد به بچه ها و ترم بعدش که باهاش حسابداری میانه دو داشتم دیگه یاد گرفتم چه جوری درس بخونم که عقب نمونم از کلاسش.

استاد مهلوجی،پر انرژی ترین پیرمردی که تاحالا تو عمرم دیدم،درس خونده امریکا ، سبیل از بنا گوش در ، رفته خوشتیپ و خستگی ناپذیر ، امکان نداشت سر کلاس روی صندلی بشینه همیشه در حال تحرک و راه رفتن بود و با صدای بلند درس میداد بعد از شش ساعت تدریس بازم با همون حرارت درس میداد که اولش بود،واقعا همه کم می آوردیم سر کلاسش درس توصعه اقتصادی بهمون میگفت.

استاد شاهبنده که فکر کنم جوون ترین استادم بود فوق العاده با شخصیت و متین و با معلومات زبان تخصصی باها ش داشتم.

و در نهایت استاد علی احتشام ملقب به کچل تند رو و خوان هفتم.حرفه ی اصلیش حسابرسیه و واقعا به کارش وارده،اکتیو ترین آدمی که تو عمرم دیدم،راه رفتن معمولیش مثل دویدن ما هست،یک تحلیلش که به اندازه ی یک کاغذ آچهاره قیمتی معادل یک تا ده میلیون داره،هرچند اخلاق بدی داره ولی از لحاظ علمی اونم در تخصص خودش واقها قبولش دارم.یادش بخیر ترمی که سه تا درس باهاش داشتم و هر سه تاش رو پاس کردم همه بچه ها حیرون بودن آخه میشد بابت این کارم اسمم رو توی رکوردهای گینس نوشت چون توی دوازده سال تدریسش چنین چیزی سابقه نداشته.

و خیلی استادهای دیگه که البته به اندازه این اساتیدی که نام بردم تاثیر گذار نبودن و اساتیدی که واقعا نمیشد اسمشون رو گذاشت استاد چون واقعا نمیتونستن یک کلمه هم به کسی چیزی یاد بدن و معلومات بچه ها بیشتر از اونها بود،میخواستم درباره اونها هم بنویسم ولی گفتم خاطرات بد توی دلم بمونه بهتره،شایدم یه روزی نوشتم.

پ.ن توضیح عکس:
آخرین جلسه درس مدیریت تولید بچه ها همراه با استاد اویسی عزیز

۶ نظر:

raha گفت...

khatereye shadihaye emruzeman,talkhtarin ghami ast ke farda beyad miavarim...Omidvaram hamvare zendegie pormehretan sarshar az lahazate nab va ziba bashe,moaffagho shad bashid

عليرضا گفت...

ممنون رها جان

ناشناس گفت...

به به سلام علیرضا خوبی ؟

آخ گفتی من دلم برای این روزا تنگ شده البته من تیر ماه تموم کردم شاید دلتنگی تو با من کلی فرق داشته باشه نمیدونم چی بگم انگار همه ی اون روزا مثل فیلم الان داره از جلو چشمم رژه میره به هر حال خوش حال شدم وبلاگ زیبا داری
آدرس وبلاگمو که داری 1safar.blogfa.com

نارگل گفت...

سلام. تبریک میگم. امیدوارم همیشه شاد و موفق باشید. یاد شعر قشنگ اخوان افتادم.
در کذر گاه زمان...خیمه شب بازی دهر... با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد...عشق ها می میرند... رنگ ها رنگ دگر می گیرند... و فقط خاطره هاست...که چه شیرین و چه تلخ... دست ناخورده به جا می مانند...

فريبا گفت...

سلام عليرضا
با خوندن خاطرات ياد سال هايي افتادم كه هر لحظه شون يه زندگي بود
لحظه هايي كه.......

شهرام بیطار گفت...

سلام علیرضا . من هم آرزوی سلامتی میکنم برای همه استاد های زحمت کشت . یادش به خیر . رفتم به زمان دانشجویی . البته من خاطره خوبی ندارم مثل تو . همیشه از دانشگاه متنفر بودم . از مدرسه . از صبح بیدار شدن . از امتحان . فکر میکنم بهترین روز زندگیم روز فارق التحصیلیم بود . اما یادش به خیر . مواظب خودت باش دوست قدیمی




با درود و سپاس فراوان : شهرام