روزنگار 1389/7/16


از سرما بدم می آید

سرما توی دلم را خالی میکند

این فصلهای سرد که شروع میشوند

غمگین میشوم

میروم فرو توی لاک خودم

حاضرم هزار بار زیر تیغ آفتاب

پوست بیاندازم

ولی یکبار از سرما نلرزم

این پاییز دیوانه و آن زمستان پیر خرفت

کی تمام میشوند خدا میداند


۵ نظر:

لیلا گفت...

چاره ای نداریم! باید با واقعیت روبرو شد. ویا به قول علیرضای دیگری

((در پیشگاه حقیقت فقط میتوان خندید))

ولی تو
تمام پریسا ها را در پگاه نگاه کن
که خدا
برای چشمهای شوالیه ها گناه نمینویسد.

حیف از پائیز وزمستان نیست؟

تو خود حجاب خودی علیرضا از میان برخیز...

سمیه گفت...

وای سرما زمستون
دلت میااااااااااااااد؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به قول اخوان پادشاه فصلها پاییز
تازه شب های بلند ، هندونه ، تخمه ، فیلم های تلویزیون وااااااای...
البته نظرتون محترم

عليرضا گفت...

آره لیلا خانوم باید خندید کاری که همیشه انجام میدم


سمیه خانوم همه حرفات یه طرف اون فیلمهای تلویزیون یه طرف!!!
:-))

ولی با تمام این تفاسیر من با سرما میونه ی خوبی ندارم و همیشه چشم انتظار طلوع خورشید و گرمای زندگی بخشش هستم

ناشناس گفت...

پاییز بهار عرفاست و زمستان خلاصه ی رنگین کمانی که با سپیدیش ترا به شگفتی وا می دارد!

نازی

مریم عظیمی گفت...

علیرضا چطوردلت میاد راجع به پائیز اینجوری حرف بزنی؟؟؟؟